ماها اولین کسانی هستیم که فهمیدیم
باتری قلمی با ضربه شارژ میشه..
همه ی اونایی که میان تو وبم
و نظر نمیزارن خیلی نامردن
امید وارم همشون کچل شن...
اما من واسه دل خودم میام و
مینویسم...
مینویسم تا یه ذره هم شده فضارو
از این غم خالی کنم...
حداقل خودم بعداز خوندن این همه غمه و غصه که
همه تو وبشون مینویسن بیام تو وبم یه کم خوش
باشم...
آخه یکی بیاد به من بگه چرا همه انقدر غم دارن.
آخه بچه13ساله چی از عشق میدونه که میاد
از شکست عشقی مینویسه؟؟؟؟؟
من تو این سن داشتم به این فکر میکردم که قطارا آخر
خط چطوری دور میزنن...
آخه دوست جونیا...
عزیزه دلای نسیم جوووونی....
این انصافه..؟؟؟
نه شما به من بگین..!!
این انصافه..؟؟؟
شما تو پمپ بنزین برین دستشویی
باید200تومن بدین.
اون وقت میاین تو وبم..
آخه یه پیامی..یه لایکی..یه تشویقی..
بابا یه کم به آدم روحیه بدین..!
من که رفتم.. اگه نظری اومد واسم میام..
اگه نه نمیییییییییییامممممممممممم...
خیزیدو خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
اگه گفتید چه آرایه ای داره..؟؟؟
میپسندم پاییز را..
زیرا که معافم میکند از پنهان کردن
دردی که در صدایم میپیچدواشکی
که در نگاهم میچرخد...
همه میدانند سرما خورده ام..!!
آیا میدانید با شمردن حلقه های
تن ماهی میتوانید به سن
کنسرو پی ببرید..؟؟؟
انتحان کنید...حتتتتتتتتما..
ای کاش کوه به کوه میرسید ولی آدم
به ادم نه...!!
آخه بعضی آدما ارزش دوباره دیده
شدن ندارن..!!!
یادش بخیر اون موقع ها..
زنگ کلاس که میخورد مسئول آبخوری
دیگه نمیذاشت آب بخوریم..
همیشه سمت چپ دفترو بیشتر از ورقه
های سمت راست دوست داشتیم..
اون پاکن دورنگه ها بود.!تمام زورمونو میزدیم که با اون طرفی
که آبی بود چیزایی که با خودکار نوشته بودیمو
پاک کنیم.اما همیشه یا دفترمون کثیف میشد.یا
پاره..
هروقت که حوصله ی درسو نداشتیم به
بهونه ی تراشیدن مداد میرفتیم گوشه ی کلاس دم سطل آشغال...
وقتایی که معلم اجازه ی صحبت نمیداد تو یه برگه
با دوستمون تله پاتی راه مینداختیم.اونم یواشکی..
زنگ تفریح که میخورد انگار رد بول خورده بودیم به سمت
حیاط پرواز میکردیم...
حالا آدامس چسبوندن به صندلی معلمو آجر کادو دادن واسه
روز معلم و کشیدن کاریکاتور معلم رو تخته بماند...